خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو

خسته مگذار مرا وز سر تیمار مرو

بجفا بر سر یاران وفادار میا

بوفا از پی خصمان جفاکار مرو

چند گوئی که روم روزی و ترک تو کنم

مکن ای یار زمن بشنو و زنهار مرو

ای دل ار شور شکر خنده ی شیرین داری

همچو فرهاد بده جان و بکهسار مرو

تیره شب در شکن طره ی دلدار مپیچ

وگرت راه غلط شد بشب تار مرو

بگذر از خالش و گیسوی سیاهش بگذار

در پی مهره بسر در دهن مار مرو

گر بود برگ گل سوریت از خار مترس

ور هوای چمنت نیست بگلزار مرو

اگرت خرقه سالوس شود دامنگیر

با مرقّع بدرخانه ی خمّار مرو

اگر از کعبه بمیخانه کشندت خواجو

برو ای خواجو و از میکده هشیار مرو