چون پدید آمد ز زیر هفت چرخ مستدیر
طلعت سلطان زرین تاج زنگاری سریر
از فراز سبز خنگ چرخ بر خاک اوفتاد
وز تواضع بوسه زد بر نعل یکران امیر
آن زمین حلم فلک سرعت که هست از مهر کین
در سخا اقلیم بخش و در وغا اقلیم گیر
اختر تأئید را از مشرق تیغش طلوع
و آسمان ملک را بر مرکز حکمش مسیر
بفکند از زخم شمشیرش فلک زرین سپر
بشکند از سهم پیکانش قلم در دست تیر
ملک هفت اقلیم گردون پیش جاهش مختصر
نقد چار ارکان عالم نزد انعامش حقیر
جود عالم بخش او ارزاق را نعم الکفیل
حکم عالم گیر او آفاق را نعم النصیر