رنگ شفق نگر که چو خورشید روشنست
کز خون چشم ما فلک آلوده دامنست
بیژن کجاست ورنه چو نیکو نظر کنی
این خاک توده تیره تر از چاه بیژنست
بهمن پدید نیست وگرنه ز بانگ رعد
در مغز چرخ دمدمه ی کوس بهمنست
گیرم که سبز خنگ فلک زیر ران تست
خود را نگاهدار که آن کره توسنست
دی سور برود و عیش و تماشا و خُرّمی
و امروز آه و ناله و زاری و شیونست