افسر کرمانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

عکاس، چو عکس روی جانان بگرفت

انگشت عجب همی به دندان بگرفت

می گفت که جان ز فرط لطف است نهان

آن کیست که عکس چون من از جان بگرفت