افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

کیست آن سرو صنوبر قد طوبی رفتار

شکرین خنده و نوشین لب و شیرین گفتار

آمده بر سر ره تا چه کند با من مست

چشم مستش که بوّد آفت جان هوشیار

تار هر موی که در دست صبا داد شکست

هر شکن از شکنش رونق بازار تتار

چه بهاری تو که تا پرده ز رویت شده دور

راغ و باغ تو شده شیفته مانند هزار

هیچ دانی که چرا ابر بگرید بر گل

این گهرهاست که بر روی تو آورده بهار

هر که را می نگرم بسته فتراک تو هست

هست صیدی که در این دشت نکردی تو شکار؟