افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

مهر و وفا سرشته به آب و گل تو نیست

یا آن که آشنایی ما، در دل تو نیست

رشکم ز میل توست، به اغیار، ورنه من،

باور نمی‌کنم که کسی مایل تو نیست

منزل گزیده‌ای و کرم کرده‌ای ولیک،

شرم آیدم که خانه دل قابل تو نیست

پرداختم ز خویشتن و هر که جز تو، دل

تنها نشین که غیر تو در منزل تو نیست

رخسار آفتاب که روشن کند جهان،

مانند ماه روی تو در محفل تو نیست

نبود اگر حمایت دادار دستگیر،

افسر، ترحمی به دل قاتل تو نیست