بهر پا بستن دل زلف گرهگیر دوتا
هست دیوانه یکی حلقه زنجیر دوتا
ترک چشمش چو نظر جانب ابرو افکند
واجبالقتل یکی، دست به شمشیر دوتا
جز دو لعل لب و آن حلقه موهوم دهان
جمع نادیده کس عنقا یک و اکسیر دوتا
جان و دل برد بها، گندم خال تو عجب
جنس یک جنس در این کشور و تسعیر دوتا
من یکی خواستم او بوسه دو بخشید به من
ای عجب خواب یکی آمد و تعبیر دوتا
چرخم افسر، ز چه دور افکند از درگه دوست
گر نه تقدیر یکی آمد و تدبیر دوتا