از زلف تا به دوش بتم پا نهادهای
پای ادب ز قاعده بالا نهادهای
بالا نهادهای قدم از جای خویشتن
شرمت ز خویش باد که بیجا نهادهای
شوخی بدین مثابه ندیدم ز هیچ تن
این رسم در زمانه تو تنها نهادهای
شعری فزون نباشی و میبینمت همی
از رتبه پا به تارک شعرا نهادهای
مانا تو راست دعوی اعجاز موسوی
کاندر به آستین ید بیضا نهادهای
آری کلیم وقتی و در طور عاشقی
رخ بر فروغ نار تجلی نهادهای
یا نی خلیل عهدی و بر نار عشق یار
تن را به منجنیق تولا نهادهای
یا عیسی زمانی و از فرط منزلت،
دل بر عروج طارم اعلی نهادهای
یا چون رسول امّی معراج قرب را
صد پایه رخت هستی بالا نهادهای
گاهی به دوش و گه به گریبان گهی به رخ
هر لحظه در مقامی مأوا نهادهای
طاووس جنتی تو و همواره بال و پر
بر شاخسار دوحه طوبی نهادهای
راهبصفت همی به کلیسای چهر دوست
رهبانیت به عادت ترسا نهادهای
ترسا روش به سلسله دلهای خلق را
بر رسم اعتکاف مسیحا نهادهای
قِسّیسوار بر تن از آن حلقه حلقهها
شکل صلیب و نقش چلیپا نهادهای
از حلقه حلقههای خود ای باژگونه زلف،
بندی گران به گردن دلها نهادهای
تو مشک سوده، چهر بتم سیم ساده است
کالای ضد برابر کالا نهادهای
هر نافه کز ختا سوی آفاق میرود
در چین خویش جمله مهیا نهادهای
ای کافر سیهدل، هندوی خیرهسر
اندر سرم هزاران سودا نهادهای
ای دزد اهرمنخو، طرّار فتنهجو
در کار عقل و دینم یغما نهادهای
روی چو صبح روشن دلدار را همی
پنهان به شام تیرهٔ یلدا نهادهای