هنگام رفت و رجوع دولت ایران خدای خلدالله ملکه، ادراک شهود مبارک را شرط طلب و فرط پژوهش اقامت رفت. سرانجامم شاخ تمنا گل ناکامی شکفت و غنچه تفقد را نکهت محرومی دمید، بارها جنایت قدیم را ترتیب بیانی خواستم، میثاق کهن را تشبیب پیمانی چون کارها خلاف مراد است، توفیق نگارش کتابم نیفتاد و مجال تعلیق جواب و سئوالی نشد.
امروز سواری دو آشنا را پی سپر دیدم بدین مختصر نشر ذریعت و بسط ضراعتی ملزوم ذمت بندگی آمد پس از غیبت بندگان شعری سرکار آقا چهل روزه صلای ضیافت زد و یکساله تکلیف اقامت فرمود. او را به ارادت یار دلم نه بار دل، و مرا به عنایت گنج روان است نه رنج روان، تا ببینم سرانجام چه خواهد بودن.
درین دیر انجام غیبت چیزی که املاق بی اغراق سرکار سردار اعلی الله مقامه شهود می شد، خالی از تازگی و تحقیق نیست. سی و دو غزل از دیوان حقایق عنوانش که مسمی به تذکره الارواح است به دست آمده، تتمه را نیز طالب و پویانم و راغب و جویان. تاکی به مراد پیوندم و درتنگنای حسرت گشاد افتد غزلی که حماسه و تحقیق در هم سرشته، نیاز شهود مبارک نوشته شد. هر کرا در شمار ارواح مکرم دانی بر او بخوان و از نامحرم نهان دار که حسب الوصیه به مطالعت و اصغای آن بر هفتاد و دو ملت حرام است، گوش نامحرم نباشد، جای پیغام و سروش، غلبات سرما مجال اطالت ندهد و اگر نیز دهد جز ملالت چه ثمر خواهد داد، بقیت مکنونات که تفصیل شوق وتطویل صفات به ادراک عالی حوالت است.