ده روز است وارد طهران و دوبار خدمت سرکار خداوندگار ذوالفقار خان رسیده مورد نوازشات زبانی نشده ام، مراد اینکه کوچ را مرخص و املاک یغمائیه را گرفته به تصرف اخوی داده خود با منسوبان در قم ساکن گردم، ظاهر حال این است بعون الله فیصل پذیر آید، هر چه شد بعد از این عرض خواهم کرد، بلی سرکار صدر هم که صحبت دلپذیرش ممدحیات است و خدمت ناگزیرش مفرح ذات، فردا روانه کاشان است و خاطرم از تخیل مفارقتش به اقصی الغایه درهم و پریشان.نمی دانم پس از فرقت او با که خواهم نشست و خار ملالت را بعد از آنکه شیشه بزم از ناب روان بخش وصالش تهی ماند به ته جرعه الفت که خواهم شکست؟ ول راهی میروم و به امید نگاهی میکنم، تا سرانجام کار چیست، با وجود این کدورات اگر از حقایق احوال شریفت آگاه باشم چه غم است و از نشاطم چه کم، بکلی مرا از دولت زیارت تعلیقه جات محروم گذاشته، از شهر ذی حجه به این طرف رقیمه سرکار را زیارت نکرده ام، انشاء الله موانع به خیر باشد. قبل از این عریضه مصحوب علی محمدبیک نام جوانی خوشگل رفیق مخدومی ملک الکتاب ارسال خدمت داشتم، قسم خورد که می رسانم اما چون هنوز بچه است بر عهدش اعتماد نکردم و به این دو کلمه مختصر اکتفا رفت، خدمات را منتظر رجوعم.