فدایت شوم، عرض بندگی و لاف پرستندگی و نشر صداقت و بسط ارادت و شوق استیفای حضور و ذوق استقصای وصول، و امثال این قماش عقیدت تراشی و عبودیت کلاشی، جزو لاطایلات سنواتی است و کاه کهنه خرمنگاه اضافات سیورساتی، الا زیان اوقات شریف سودی نکند و داستان مهر و کین را کاست و فزودی نیارد. خوشتر آنکه خاطر از هر خطره و خیالی بازجسته به عرض خاصه و خلاصه مطلب زحمت افزا و حکایت آرا گردم. از من و پریشانی و آسیمه سری ها و بی سامانی من مپرس، اگر نشر توجه و بذل فضلی از حضرت در کار خاکساران نشود یا دربند چوب و رسن باشند، یا در اندیشه گور و کفن، که یکباره تاب به طاقت آمد، و اضطرار قلع مواد افاقت کرد، مصرع: تو ساقی باشی و کام صباحی خشک از استسقا.
و اما در باب فلان، که در حاشیه خطاب کمترین اشارت احضاری رفته بود. از بدو تشریف ولایت تاکنون قیاس اندیش امتثال امر حضرت و ارسال او بودم. خدایگانی آقا زید مجده خیال بست که در ملازمت ایشان شرف اندوز بساط حشمت گردد، و کامیاب سماط نعمت، لاجرم هم خود ساز تامل گرفت و هم بنده راه تغافل سپرد. این هنگام که قرب اندیش سرکار معزی الیه در عهده تعویق بود، مخدومی میرزا محمدرضا موید به توفیق قرب، به اجازت سرکار آقا در صحبت میرزای مذکورش روانه خدمت تمام سعادت داشتم. از قراریکه پیداست پنجاه شصت تومان مقروض است و معادل این مبلغ به حجت و سند از مخدومی آقا محمدرضای ناظر طلبکار. پس از غیبت سرکار مشارالیه از بست برآمد و تمامت افراد محاسبه و سایر اسناد آنچه فلان در دست داشت به اشارت بندگان آقا و خدایگانی محمدحسن خان زید مجده و میل آقا محمدرضا گرفتند، و در صندوقچه سرکار محمدحسن خان سپردند. استدعا آن است که هنگام تفریغ حساب و احقاق حقوق و رفع عقوق خود به نفس مبارک و حضور میمون و انصاف شامل مراقب باشد که کار این دو بر نهج عدل و احتساب بگذرد، او را به خدا و به خداوند سپردم. اگر بذل توجهی دریغ افتد او بی گناه تمام و خاکسار به کلی رسوا خواهد شد. زیاده فضولی و جسارت است و معامله حواس را مورث خسارت. صدور احکام را مترصدم.