یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

یغما من و بخت و شادی وغم با هم

کریدم سفر به ملک هستی ز عدم

چون نو سفران ز گرد ره بخت بخفت

شادی سر خود گرفت من ماندم و غم