ناوک کینه در کمان لشکر فتنه در کمین
گاه زغش به سرنگون گه زعطش به لب نگین
دست گسسته از فلک پای شکسته از زمین
از در مهلت و امان از پی ناصر و معین
ایل علی مرتضی آل محمد امین
خون حواشی و حشم خاک موالی و حشر
ریخت به خاک تن به تن رفت بباد سر به سر
میر مصاف نینوا با لب خشک و چشم تر
بست به نفس محترم ساز جهاد را کمر
باد صبا به زیر ران جان جهان به روی زین
تاخت دو اسبه یک تنه بر صف خصم ده دله
تیغ یلی به چنگ در رخش مجاهدت یله
شیر گرسنه در غنم گرگ گسسته در گله
صورت تیغ و توسنش معنی برق و زلزله
عاقبت آسمان عز خوار فتاده بر زمین
سست رگان شام را ساخت زمانه سخت پی
حمله ور از چهارسو با شل و خشت و تیغ و نی
آن به هوای مرزشام این به خیال ملک ری
پهن فراخ آرزو تنگ گرفته گرد وی
طعنه زن این به کعب نی زخمه آن به تیغ کین
چرخ ستاد از روش، خاک فتاد از سکون
توفت سمک به تاب وتب خفت فلک به خاک و خون
هوش ز مغز منقطع عقل ملازم جنون
سیرت دهر منقلب وضع زمانه واژگون
آنکه قیامتش لقب کرد قیام راستین
خیل حرامی از شره رانده برون ز چارسو
پشت به حرمت نبی در به حرم نهاده رو
اهل حرم شکسته دل خسته جگر گشاده مو
زیور و جامه و حلی رفته به غارت عدو
بسته به چشم درفشان عقد جواهر از جبین
نهب گران کوفه را دست به غارت آشنا
از بر این سلب ستان وزسر آن حلی ربا
از حرم خدایگان رفته به بار کبریا
ویله زار بی کسان لیک به گوش اشقیا
بانگ سرود خار کن ناله چنگ رامتین
سبز عمامه تو را چرخ سیاه طیلسان
ساخت به خون حلق سرخ از در کام ناکسان
گشت تبه گل از خسک لاله بکاست از خسان
زانده آنکه مانده ام جیش ترا ز واپسان
می کشدم نفس نفس حسرت روز واپسین
بار بود به دوش تن سر که نه در بپای تو
با لب خشک و چشم تر رفتی و در عزای تو
ماند به چشم خون چکان یغما و آه آتشین