زاده زهرا به کام زاده مروان نگر
آه آه گردش دوران نگر
آن به عزت این به خواری این ببین و آن نگر
آه آه گردش دوران نگر
اهل مروان تیغ بر کف آل یاسین نقد جان
زین و آن گر نظر داری عیان
نفی حق اثبات باطل کفر بین ایمان نگر
آه آه گردش دوران نگر
اولش خواندند و کردند عاقبت از آن جناب
منع آب زمره دور از حساب
شرم چشم میزبان بین حرمت مهمان نگر
آه آه گردش دوران نگر
این به رغم آفتاب شرع گردد از جفا
و از وفا آن به کام اشقیا
مهر و کین ولطف و قهر زهره و کیوان نگر
آه آه گردش دوران نگر
بدعت اشرار با رونق پذیرای مزاج
و از لجاج شرع احمد بی رواج
خاک کفر و ملک دین آباد بین ویران نگر
آه آه گردش دوران نگر
مظهر شکل مه نو عکس تیغ اهل شام
تشنه کام آهوی بیت الحرام
می زند حنجر به خنجر عید بین قربان نگر
آه آه گردش دوران نگر
هین زخون کشتگان از سیل مژگان ملک
از سمک تا فراز نه فلک
یم نگر طوفان غم بین دجله بین طوفان نگر
آه آه گردش دوران نگر
راس پاک فارس مضمار دین سالار حی
بهر ری می زند با چوب ونی
میر میدان هوس را گوی بین چوگان نگر
آه آه گردش دوران نگر
در بر و فرق علی جائی هم آغوش نثار
دلفگار خفته بر سنجاب خوار
نی نگر تیغ ستم بین تیر بین پیکان نگر
آه آه گردش دوران نگر
کرده دستان را زخون مخضوب بی رنگ از حنا
ز ابتلا صهر شاه کربلا
چرخ نیلی رنگ را نیرنگ بین دستان نگر
آه آه گردش دوران نگر
در میان خاک و خون جسم و سری چند ای عجب
تشنه لب بعد صدرنج و تعب
بی کفن دور از بدن افتاده بین غلطان نگر
آه آه گردش دوران نگر
از مژه و از سینه آنان را که ماهی تابه ماه
از گناه برده بر ایشان پناه
شد به ماهی رفت بر مآه اشک بین افغان نگر
آه آه گردش دوران نگر
سال و مه خفاش و ش مستور همچون آفتاب
بی نقاب دختران بوتراب
حرمت آل زنا بین عزت اعیان نگر
آه آه گردش دوران نگر
وه چه با عصمت عیون آوخ چه بی عفت لبان
هر زمان از قضای آسمان
آن زغم این از طرب گریان ببین خندان نگر
آه آه گردش دوران نگر
بی حفاظی چند را عفت طرازی چند را
با نوا با دو صد رنج وعنا
ظلمت آسا نو روش پوشیده بین عریان نگر
آه آه گردش دوران نگر
اهل بیت مصطفی را داده در ویرانه جا
از جفا منعمان شام را
با غریبان حجاز اکرام بین احسان نگر
آه آه گردش دوران نگر
نیست یغما نوح اما از دل و مژگان به هم
دمبدم از غم فخر امم
دل بده بگشا نظر دریا ببین طوفان نگر
آه آه گردش دوران نگر