آنچه با من سوز عشق وی کند
آتش سوزان کجا با نی کند
کرد با عقلم خیال لعل او
آنچه با مغز حریفان می کند
آنکه کار جمله از یک غمزه ساخت
فکر کار ما ندانم کی کند
گرد برخیزد ز واپس ماندگان
تا مه محمل نگاه از پی کند
راه لیلی بر سر مجنون فتاد
ساربان کو تا شتر را پی کند
کعبه نبود قبله عشاق کیست
تا رخ مجنون به سوی حی کند
کلک یغما با لب شیرین دوست
تنگ شکر را به ناخن نی کند