یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

اگر آن سنگ که داری ببر اندر دل تست

شد درستم که همی دل شکنی حاصل تست

پیش از این بود حکایت همه از شیشه و سنگ

مثل امروز حدیث دل ما و دل تست

مرگ از آسیب تو کرد ایمنم ای موج سر شک

تا چه موجی تو که غرقاب عدم ساحل تست

مایل مدعیت چون نگرم منکه ز رشک

مدعی با دل خویشم که چرا مایل تست

ضعف شد قوت کارم که کسی پی نبرد

کاین منم یا که غباری ز پی محمل تست

بیدل آن کو که ز دلدار بدل ماند باز

جان فدایت اگر این قطره خون قابل تست

آنچه آمد غرض از خلقت زیبائی و حسن

چون نکو می نگرم جمله در آب و گل تست

او به خون تو و ای دل تو به تیغش تشنه

هر که از قتل تواش منع کند قاتل تست

از چه یغما به حدیثت مثل سحر زنند

گر نه هاروتی و آن چاه ذقن بابل تست