بدان که این چنان مشکل است که گروهی انکار کرده اند در حق خدای تعالی. شرح این مهم بود، اگرچه سخن در این باریک است و هرکسی نداند و فهم نکند، ولکن ما به مثالها چنان روشن کنیم که هر کسی که جهد کند فهم کند:
بدان که اصل دوستی پیشتر بباید شناخت که چیست. بدان که معنی دوستی میل طبع است به چیزی که خوش بود، اگر آن میل قوی باشد آن را عشق گویند.و دشمنی نفرت طبع است از چیزی که ناخوش بود و آنچه که خوش و ناخوش نبود دوستی و دشمنی نبود. اکنون باید که بدانی که خوشی چه بود. بدانکه چیزها در حق طبع بر سه قسم است: بعضی آن است که موافق طبع توست و با آن بسازد، بلکه تقاضای آن می کند، آن موافق را خوش گویند و بعضی است که ناموافق و ناسازگار است و برخلاف مقتضی طبع است، آن را ناخوش گویند و آنچه نه موافق بود و نه مخالف، نه خوش گوییم و نه ناخوش.
اکنون باید که بدانی که هیچ چیز تو را خوش نیاید تا از آن آگاهی نیابی و آگاه بودن از چیزها به حواس بود و به عقل. و حواس پنج است و هریکی را لذتی است و به سبب آن لذت وی را دوست دارند، یعنی که طبع بدان میل کند: لذت حاسه چشم در صورتهای نیکوست و در سبزه و آب روان و مثل این، لاجرم این را دوست دارند. و لذت گوش در آوازهای خوش است و موزون. و لذت شم در بویهای خوش و لذت ذوق در طعم ها و لذت لمس در مملوسات نرم. و این همه محبوب است یعنی که طبع را بدان میل است و این همه بهایم را باشد.
اکنون بدان که حاسه ششم هست در دل آدمی که آن را عقل گویند و نور گویند و بصیرت گویند، هر عبارت که خواهی می گوی. آنچه آدمی بدان ممیز است از بهایم، وی را نیز مدرکات است که آن وی را خوش آید و آن محبوب وی باشد، چنان که این دیگر لذات موافق حواس و محبوب حواس بود.
و از این بود که رسول (ص) گفت، «سه چیز در دنیا دوست من کرده اند: نماز و زنان و بوی خوش. و روشنائی چشم من در نماز است». نماز را زیادت درجه نهاد. و هرکه چون بهایم بود و از دل بی خبر بود و جز حواس نداند، هرگز باور نکند که نماز خوش بود و وی دوست توان داشت و کسی که عقل بر وی غالب تر بود و از صفات بهایم دورتر بود، نظاره به چشم باطن در جمال حضرت الهیت و عجایب صنع وی و جلال ذات صفات وی دوست تر دارد از نظاره به چشم ظاهر در صورتهای نیکو و در سبزه و آب روان، بلکه این همه لذتها در چشم وی حقیر گردد. چون جمال حضرت الهیت به وی مکشوف شود.