غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن چهارم - رکن منجیات » بخش ۱۴ - حقیقت صبر

بدان که صبر خاصیت آدمی است که بهایم را صبر نیست که بس ناقصند و ملایکه را به صبر حاجت نیست که بس کاملند و از شهوات رسته اند، پس بهیمه مسخر شهوات است و اندر وی هیچ متقاضی نیست الا شهوت و ملایکه به عشق حضرت الهیت مستغرق اند و ایشان را از آن هیچ مانع نیست تا اندر دفع آن مانع صبر کنند، اما آدمی را اندر ابتدا به صفت بهایم آفریدند و شهوت جامه و زینت و لعب و لهو را بر وی مسلط کرده اند، آنگاه به وقت بلوغ نوری از انوار ملایکه اندر وی پیدا آید که اندر آن نور عاقبت کارها ببیند، بلکه دو فرشته ای را بر وی موکل کرده اند که بهایم از آن محرومند. فریشته ای وی را هدایت همی کند و راه همی نماید بدان که از انوار وی نوری به وی سرایت همی کند که اندر آن عاقبت کارها همی شناسد و مصلحت کارها همی بیند تا اندر آن نور خود را و خدای را بشناسد و بداند عاقبت شهوتها هلاک است، اگرچه اندر وقت خوش است.

و بدان که خوشی و راحت وی زود بگذرد و رنج دراز بماند و این هدایت بهیمه را نباشد، ولیکن این هدایت به کفایت نیست که چون داند که زیانکار است و قدرت دفع ندارد چه فایده بود چون بیمار که داند که بیماری وی را زیانکار است، ولیکن بی دفع آن قادر نبود.

پس حق تعالی این دیگر فرشته را بر وی موکل کرده است تا وی را قوت و قدرت دهد و تایید و تسدید کند تا آنچه بدانست که زیانکار است از آن دست بدارد، پس چنان که اندر وی بایست آن بود که وی شهوت براند، بایستی دیگر اندر وی پدید آید که شهوت را خلاف کند تا از ضرر اندر مستقبل برهد. و این بایست مخالف از ملایکه است و آن بایست شهوت راندن از لشگر شیطان است و ما این بایست مخالف شهوت را باعث دینی نام کنیم. و باعث شهوت را باعث هوا نام کنیم، پس میان دو لشکر همیشه جنگ و مخالفت است. آن همی گوید بکن و این همی گوید مکن و وی اندر میان دو متقاضی مانده است. اگر باعث دینی پای بر جای دارد اندر کارزار کردن با باعث هوا و ثبات کند این ثبات وی را صبر گویند و اگر باعث هوا را مغلوب کند و دفع کند، این غلبه کردن وی را ظفر گویند و اگر اندر کارزار همی باشد با وی، این را جهاد نفس گویند، پس معنی صبر پای داشتن باعث دین است اندر مقابله باعث هوا و هرکجا که این دو لشکر مخالف نباشد آنجا صبر نبود.

و از این است که ملایکه را به صبر حاجت نیست و بهیمه و کودک را قدرت صبر نیست و بدان که این هردو فرشته که گفتیم، کرام الکاتبین ایشانند. و هرکه را راه نظر و استدلال گشاده کردند بداند که هر چیزی را که حادث بود سببی بود و چون دو چیز مختلف بود دو سبب مختلف خواهد و همی بیند که کودک را اندر ابتدا نه هدایت بود و نه معرفت که عاقبت کارها بداند و نه داعیه و قوت آن که صبر کند. و به نزدیک بلوغ هردو پدید آید، بداند که این را به دو سبب حاجت آید.

و این دو فرشته عبارت از این دو سبب است. و نیز بداند که نخست هدایت است و پیشتر وی است، آنگاه قدرت و ارادت عمل بدان، پس آن فرشته که هدایت از وی است شریفتر و فاضلتر است، پس جانب راست از صدر باید که وی را مسلم بود و صدر تویی که ایشان موکلان تواند، پس وی فرشته دست راست و چون وی برای ارشاد توست اگر گوش به وی داری تا از وی هدایت و معرفت حاصل کنی، این گوش داشتن تو احسانی بود که کرده باشی که وی را معطل بنگذاشته باشی، این حسنتی بنویسند بر تو.

و اگر اعراض کنی و وی را معطل بگذاری تا همچون بهایم و کودکان از هدایت عواقب محروم مانی، این سیئتی باشد که به جای وی کرده باشی و به جای خویش و بر تو نویسند و همچنین آن قدرت که از دیگر فرشته یافته باشی اندر مخالفت شهوات به کارداری و جهد کنی، آن حسنتی باشد و اگر نه سیئتی باشد. و این هردو حال احوال برتو همی نویسند بر صحیفه اندرون دل تو، ولیکن پوشیده از دل تو، و این دو فرشته و صحایف ایشان از این عالم شهادت نه اند و ایشان را بدین چشم نتوان دید.

چون مگر اندر آید و این چشم ظاهر فراز شود، آن چشم دیگر که بدان عالم ملکوت توان دید باز شود، این صحیفه ها حاضر بینی و بتوانی دید و اندر قیامت کهین از این خبر یابی، اما تفصیل آن قیامت مهین بینی و قیامت کهین وقت مرگ باشد، چنان که رسول (ص) گفت، «من مات فقد قامت قیامته»، و هرچه اندر قیامت مهین هست نمودگار آن قیامت کهین هست و تفصیل آن اندر کتاب احیاء علوم دین بگفته ایم و این کتاب احتمال آن نکند.

و مقصود آن است که بدانی که صبر جایی توان کرد که جنگ بود و جنگ جایی بود که دو لشگر مختلف بود. و این دو لشگر یکی از خیل ملائکه بود و یکی از خیل شیاطین که اندر سینه آدمی جمع آمده است، پس اول قدم راه دین مشغول شدن است بدین جنگ، چه صحرای سین را اندر کودکی لشگر شیاطین فرو گرفته است و لشگر ملایکه نزدیک بلوغ پدید آید، پس تا لشگر شهوت را قهر نکند به سعادت نرسد و تا جنگ نکند و اندر جنگ صبر نکند، قهر نتوان کرد و هرکه بدین جنگ مشغول نیست از آن است که ولایت شیطان را مسلم داشته است و هرکه شهوت زیردست وی شد و به طوع شرع شکست، وی را این فتح برآمد، چنان که رسول (ص) گفت، «لکن الله اعاننی علی شیطانی و اسلم» و بیشتر آن باشد که چون در جهاد باشد گاه ظفر بود و گاه هزیمت و گاه دست شهوت را بود و گاه باعث دین را و جز به صبر و ثبات این قلعه فتح نیفتد.