بسیار وقت بود که به سبب مردمان نشاط عبادت پدید آید و آن نشاط درست باشد و از ریا نبود که مومن همیشه اندر عبادت راغب باشد، ولیکن بود که عایقی از آن منع کند و باشد که به سبب مردمان آن عایق برخیزد یا آن نشاط حرکت کند چنان که کسی اندر خانه بود، تهجّهد بر وی دشوار بود که با اهل به خواب و حدیث مشغول شود یا جامه خواب ساخته بود و چون به خانه دیگری افتد این عوایق برخیزد و نشاط عبادت پیدا آید. یا اندر خانه غریب افتد خواب نیاید به نماز مشغول شود یا قومی را بیند که همه به نماز مشغول اند، نشاط وی نیز بجنبد و گوید من نیز موافقت کنم که مرا نیز به ثواب حاجت کمتر از ایشان نیست و یا جای دیگر بود که روزه همی دارند و یا طعام ببرک نبود، نشاط روزه پدید آید، یا قومی را بیند که اندر مسجد نماز تراویج می کنند و اندر خانه کاهل باشد. چون ایشان را بیند کاهلی بشود و به قوت موافقت و یاروز آدینه خلق را بیند همه به حق مشغول، وی نیز نماز و تسبیح کردن گیرد زیادت از آن که هر روزی. این همه ممکن بود که اندر وی هیچ ریا نبود. و شیطان وی را گوید، «مکن، این که به سبب مردمان پدید آمد این ریا باشد». و بود که نشاط به سبب مردمان بود نه به رغبت خیر و زوال عوایق. و شیطان گوید که مکن و ملایکه گویند که بکن که این رغبت خود اندر تو بود ولیکن عوایق اندر پیش بود. اکنون عوایق برخاست، پس باید که این هردو از یکدیگر جدا کند و نشان آن بود که تقدیر کند که اگر آن قوم وی را نبیند و وی ایشان را همی بیند، این نشاط همچنین بر جای باشد؟ اگر بر جای خود بود سبب رغبت خیر است، اگر نبود ریاست پس باید که دست بدارد و اگر هردو باشد، هم رغبت خیر و هم دوستی ثنای خلق، نگاه کند تا غالبتر کدام است، اعتماد بر آن کند.
و همچنین باشد که آیتی بشنود و گروهی را بیند که همی گریند، وی نیز بگرید و اگر تنها بودی نگریستی، این ریا نباشد که دیدن آن گریستن مردمان دل را رفیق بکند و چون خلق را اندوهگین بیند وی را نیز یاد آید و گریستن گیرد. و باشد که اصل گریستن از رقت بود و آواز و ناله به ریا باشد تا آن دیگران بشنوند و باشد که بیفتد از اندوه ولیکن در وقت قدرت یابد که برخیزد و برنخیزد و ترسد که گویند این وجد وی اصلی نداشت، از این وقت مرایی باشد و اندر اصل مرایی نباشد. و باشد که اندر رقص باشد و قوت می یابد ولیکن بر کسی تکیه همی زند و آهسته همی رود تا نگویند که وجد وی زود بگذشت و همچنین باشد که استغفار کند و اعوذبالله گوید و آن از گناهی گوید که یاد آمده باشد و یا تقصیر خویش بیند بدانکه خلق را اندر عبادت بیند، آن درست باشد و باشد که به ریا باشد. این خاطره ها را باید که مراقب باشد که رسول (ص) همی گوید، «ریا را هفتاد باب است».
و باید که هرکه خاطر ریا را بیافت تقدیر کند که حق تعالی بر پلیدی باطن وی مطلع است و اندر مقت و سخط حق تعالی است، پس باید که جهد کند تا آن از خویشتن دور کند و یاد کند از آن که رسول (ص) گفت، «نعوذ بالله من خشع النفاق» و این آن بود که تن به خشوع بود و دل نبود.