محاسن که دراز شود روا باشد که مقدار یک قبضه بگذارد و دیگر ببرد تا از حد بیرون نشود. ابن عمر و جماعتی از تابعیان چنین کرده اند، رضوان الله علیهم اجمعین و گروهی گفته اند که فراتر باید گذاشت.
و بدان که در محاسن ده چیز کراهیت است.
اول: خضاب سیاه کردن که در خبر است که این خضاب اهل دوزخ است و خضاب کافران است، اول کسی که این کرده است فرعون است و ابن عباس روایت می کند که رسول (ص) گفت که در آخر الزمان قومی باشند که به سیاهی خضاب کنند و ایشان به وی بهشت نیایند و در خبر است که بدترین پیران آنانند که خویشتن را به جوانان ماننده کنند و بهترین جوانان آنانند که خویشتن را به پیران ماننده کنند و سبب این نهی آن است که این تلبیسی است به غرض فاسد.
دوم: خضاب سرخی است و زردی است و این اگر غازیان کنند تا کفار برایشان دلیر نشوند و به چشم ضعیف و پیری بدیشان ننگرند، این سنت است و بدین غرض بعضی از علما نیز خضاب سیاهی کرده اند، اما اگر این غرض نبود هم تلبیس باشد، روا نبود.
سوم: سپید کردن محاسن به گوگرد تا پندارند که پیر شده است، خر وی بیش دارند و این از حماقت بود که حرمت به علم و عقل باشد و به پیری و جوانی نبود و انس رحمهم الله می گوید که رسول (ص) فرمان یافت و در همه موی وی بیست موی سپید نبود.
چهارم: آن که موی سپید را از محاسن ببرد و از پیری ننگ دارد و این چنانستی که از نوری که خدای تعالی ورا داده است ننگ می دارد و این از جهل باشد.
پنجم: کندن موی به حکم هوس و سودا تا به ابتدای جوانی به صورت بی ریشان نماید و این از جهل باشد که خدای را تعالی، فریشتگانند که تسبیح ایشان آن باشد که: «سبحان من زین الرجال باللحی و النساء بالذوائب پاک است آن خدای که مردان را به محاسن و زنان را به گیسو بیاراست.»
ششم: محاسن بدو کارد گرد کردن چون دم کبوتر تا در چشم زنان نیکوتر نماید.
هفتم: آن که از موی سر در محاسن افزاید، و زلف از بنا گوش فرو گذارد، زیادت از آن که عادت اهل صلاح است.
هشتم: آن که به چشم اعجاب در سیاهی یا در سپیدی وی نگردد که خدای تعالی دوست ندارد کسی را که به عجب در خود نگرد.
نهم: آن که به شانه کند برای چشم مردمان، نه برای به جا آوردن سنت.
دهم: آن که بشولیده بگذارد برای اظهار زهد تا مردمان بپندارند که وی خود بدان نمی پردازد که موی به شانه کند.
و این مقدار کفایت است در احکام طهارت.