واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

دیده هرکس ندارد تاب دیدار ترا

چشم حسرت می‌تواند دید رخسار ترا

از رگ غیرت به ما دل می‌کشد خنجر، مگر

دیده در یک بزم هوش ما و گفتار ترا