ز روی درد و سوزم گفت یاری قدردان روزی
که: «تایب » حیف دامان بقا زین بوم و برچیده
شدم غمگین و حق آشنایی خواست تاریخش
بگفتم:«از جهان تایب بساط عمر بر چیده »