واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

همراه شباب، رفت نیرو از تن

رنگ از رخ و، مغز از سر و، دندان ز دهن

بر پوست شکنج نیست افتاده، که جان

بر چیده ز خار زار دنیا دامن