واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

خوش آنکه بغم شکفته باشی همه شب

در خون جگر نهفته باشی همه شب

شرمت باد از خروس ای طایر جان

کو بیدار و تو خفته باشی همه شب