سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن

اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن

گویی دگر کنم مگرم کار به شود

حقا که کار خویش بتر می‌کنی مکن

۳

منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک

خود را بگرد شهر سمر می‌کنی مکن

بر گل ز مشک ناب رقم می‌کشی مکش

هر مشک را نقاب قمر می‌کنی مکن

ای سیمتن ز عشق لب چون عقیق خود

رخسارهٔ مرا تو چو زر می‌کنی مکن