واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - نوروز

باد نوروزی صلا بر خوان عشرت می‌زند

یا جهان از دل‌گشایی دم ز جنت می‌زند؟!

سبزه دل را صیقل از زنگ کدورت می‌زند

بر رخ جان‌ها هوا آب از طراوت می‌زند!

گستراند تا بساط خرمی در گلستان

ابر دامن بر کمر از بهر خدمت می‌زند