سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

ای به راه عشق خوبان گام بر میخواره زن

نور معنی را ز دعوی در میان زنار زن

بر سر کوی خرابات از تن معشوق هست

صدهزاران بوسه بر خاک در خمار زن

قیل و قال لایجوز از کوی دل بیرون گذار

بر در همت ز هستی پس قوی مسمار زن

تا تویی با تو نیایی خویشتن رنجه مدار

بر در نادیده معنی خیمهٔ اسرار زن

نوش شهد از پیش آن در زهر قاتل بار کن

طمع از روی حقیقت پیش زهر مار زن

چون به نامحرم رسی بدروز و کافر رنگ باش

بر طراز رنگ ظاهر نام را طرار زن