خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر نوشت
نام را صد ره به پایان برد و باز از سرنوشت
از خسان پرداخت چون محفل، سخن آمد کند
بی خسک باشد چو کاغذ می توان بهتر نوشت
میتوان ای خواجه گمنام با دست سخا
نام خود بر صفحه گیتی به آب زر نوشت
کس نیابد دوستکامی در جهان بیراستی
هیچکس این نسخه نتوانست بی مسطر نوشت
خامه بی لطفیت مرسوم ما کم قسمتان
یک قلم بر حسرت آن دست و آن خنجر نوشت
هست کوتاهی ز خواندن ورنه شرح درد من
هر قدر واعظ نویسی میتوان دیگر نوشت