واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

در طریق زندگانی هر قدم چندین گو است

پیشتر باشد بمقصد، هر که اینجا پیرو است

پیش آن کو آگه از درد سر دولت بود

تیشه برسر کوهکن را، به ز تاج خسرو است

نیست جز با بینوایان سردرویی های خلق

پشت ما گرمست، تا برتن قبای ما نو است

خاکساری کن طلب پیوسته، تا باشی عزیز

هست دائم در بلندی هر که روسوی گو است

نان گندم، از بهشت راحتت بیرون کند

زاد راه رستگاری، سازش نان جو است

راحتی در زندگی گر هست، در افتادگی است

گر بود آسایشی آب روان را، درگو است