صفای چهره گلگون او سراب دل است
خیال لعل لبش، آتش کباب دل است
دل از کمند علایق، نمی رهد بی عشق
گسستن از دو جهان کار پیچ و تاب دل است
ز ترک، نسخه دل، زینت دگر گیرد
کمند وحدت ما، جدول کتاب دل است
ز رنج فقر مدان ناتوانی ما را
که رنگ کاهی ما، نور آفتاب دل است
غمت چنان دل خون گشته ام گرفته تمام
که قطره قطره از آن نیز در حساب دل است
توان ز ظاهر ما خواند حال باطن ما
شکسته رنگی ما فردی از کتاب دل است
نشانده بلهوسی های دل، بدین روزم
خراب، خانه دل، خانه ها خراب دل است
توان ز عشق رسیدن به کام دل واعظ
که دست و پای ره دوست، اضطراب دل است