واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

اگر نه دیده بینایی تو معیوب است

هرآنچه جلوه درین پرده میکند خوب است

خموش بودن عشاق در مقام رضا

بعرض حال دو بالای اوج مقلوب است

ز پا در آی و، مده تن به دستگیری خلق

که پایمردی دونان برای سرکوب است

به قدر شوق برد هرکسی ز مطلب فیض

هواست سرمه، اگر چشم چشم یعقوب است

اگر قماش شناسی، برای فرش سرا

کدام قالی کرمان چو آب و جاروب است؟

بگو که شعله آهت کند زبانی عرض

که عرض حال تو واعظ نه کار مکتوب است