واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

برای نان کشی تا چند از دونان تفوق‌ها

کنی با روزی حق پیش هر ناکس تملق‌ها؟

مگر در خواب بینند اهل دنیا روی بیداری

بود کابوس خواب غفلت، این بار تعلق‌ها!

از آسیب بلاهای زمان گر مأمنی خواهی

بگرد خویشتن گردان، حصاری از تصدق‌ها

به مویی بسته ربط بلهوس با ساده‌رخساران

تنفر می‌شود ده روز دیگر این تعشق‌ها

کف از بالانشینی جا ندارد بحر را در دل

چه دیدند این تهی مغزان، ندانم از تفوق‌ها؟

گهرواری نباشد آبرو در گوهر مردم

درین دریای بی‌پایان، بسی کردم تعمق‌ها؟

چو بال‌افشانی مرغ است در دام و قفس واعظ

کنی گر دعوی آزادگی، با این تعلق‌ها