واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

ذوق برهنگی عقل از تن گرفت ما را

زان خارزار دنیا دامن گرفت ما را

از رهگذار سختی بر سر سفید شد مو

در تنگنای این کوه بهمن گرفت ما را

از خار بست دنیا با قوت رمیدن

مردانه جسته بودیم این تن گرفت ما را

زور رمیدن ما از عهده برنیاید

از دست خلق آخر مردن گرفت ما را

کاهید پیری اول جوجو ز هستی ما

این برق آخر از کف خرمن گرفت ما را

ما را به کف چو عیسی دادند راه تجرید

این رشته واعظ از کف سوزن گرفت ما را