نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

دارم چشمی که قلزم وارونست

خون گشته دلی که منبع جیحونست

این مردمک چشم جهان بین که مراست

تمثال سویدای دل پرخونست