کجایی ای گل و مل را به رنگ و بو کرده
جنان جمال تو نادیده آرزو کرده
گلی به رنگ تو گلچین نچیده از چمنی
هزار مرتبه گلزار رفت و رو کرده
هزار جنس می آورده در میان خمار
به نشئه تو نبودست در سبو کرده
سپاس خلق تو بر جان عاشقان فرضست
پری وشان جهان را فرشته خو کرده
لب از حلاوت حرفت نمی توانم بست
که همچو نیشکرم شهد در گلو کرده
چگونه مردمک شب پرست ما بیند
تو را که ذره و خورشید جستجو کرده
تو را به قول و غزل رام خویش نتوان کرد
عبث خیال توام گرم گفتگو کرده
تو گل به جیب دگر کن که عشق چاره شناس
نصیب سینه من مرهم و رفو کرده
«نظیری » از ته دل خارخار غیر بکن
که عشق آب نوی دیده را به جو کرده