رضا به عشق کدام است و اختیار کدام
چو دل به عشق دهم دل کدام و یار کدام
در آن کمند که صد سر ز حلقه ای ریزد
بهای بسته چه و قیمت شکار کدام
دو نیم گشته دل از کفر و دین نمی دانم
کزین دوپاره دل آید تو را به کار کدام
چو چشم اعمیم از هجر نور گوییدم
که قرب ذره چه و نسبت شرار کدام
فلک ز عربده آسوده است حیرانم
که گشته خوی تو، یا طبع روزگار، کدام؟
ز بسکه مست رخ ساقیم نمی دانم
که تاب طره چه و چشم پر خمار کدام
قرار و صبر «نظیری » به چشم او دادیم
ز عهد ما و تو بینیم استوار کدام