میروم زین کوی و وز رشک محبت میروم
بس که با من آشنا گشتی ز غیرت میروم
کرد شیرین اشک تلخم را شکرخند وداع
حبیب و دامانی پر از نقل محبت میروم
نوحه بر خود میکند دیوار و در از رفتنم
میبرم ذوق از جهان، از بس به حسرت میروم
حالتی دارم به این خواری که از خاک درش
گر به جنت خواندم رضوان، به منت میروم
از حجاب رفتن بیجا «نظیری» از درش
بخیهها بر دیده از اشک ندامت میروم