سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

دستی که به عهد دوست دادیم

از بند نفاق برگشادیم

زان زهد تکلفی برستیم

در دام تعلق اوفتادیم

از پیش سجاده بر گرفتیم

طاعات ز سر فرو نهادیم

وز دست ریا فرو نشستیم

در پیش هوا بایستادیم

تن را به عبادت آزمودیم

دل را به امید عشوه دادیم

اندوه به گرد ما نگردد

چون شاد به روی میر دادیم