نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰

در عشق کار بوده و سامان نبوده شرط

سر بوده و طریق گریبان نبوده شرط

گفتم چنان که درد دهندم دوا دهند

افغان که نام بردن درمان نبوده شرط

بر خلق بوده بیشتر آسان گریستن

با چشم خون فشان لب خندان نبوده شرط

طاعت به باد دادن و ایمان به پا زدن

در کیش گبر و دین مسلمان نبوده شرط

پیمانت استوار به صد نقض می شود

در عهد کس شکستن پیمان نبوده شرط

بهتان گنج بر دل مسکین نهاده اند

ورنه خراج، بر ده ویران نبوده شرط

در عین اتحاد حجاب از برای چیست

گر از نخست، حسرت و حرمان نبوده شرط

ناهید و زهره شاد نسازد به جام صوت

آن را که از ازل دل شادان نبوده شرط

در خواب می رسید به یوسف پیام مصر

آسودنش به مأمن کنعان نبوده شرط

منصور را که رخصت اظهار داده اند

غیر از قصاص و محنت زندان نبوده شرط

چون گو سر از نظاره «نظیری » به باد داد

خود را نمودن از سر میدان نبوده شرط