بزم خاص است در او نکته به دستور بیار
معنی دور طلب کن سخن دور بیار
تلخ رویی مکن و توبه شیرین بشکن
رخ چون حور نداری سخن حور بیار
چشم وایافته داری خبر وصل بگو
دل افروخته داری دم پر نور بیار
راز دل فاش مکن پرده آن غمزه مدر
محرم سر شده ای نکته مستور بیار
مطرب بزم، جگرسوز سرودی دارد
شکر این مشت نمک سینه رنجور بیار
قصه وصل به گلبانگ غزل انشا کن
راز دیرینه به یاد نی و طنبور بیار
بکر هر نغمه در پرده نی مستور است
مست و مجنون کن و آشفته و پرشور بیار
این غزل در صف ایوان سپهدار بخوان
زان محک گاه افاضل خط منثور بیار
گل و نرگس قدح و شیشه «نظیری » دارند
خیز از خواب و دماغ و دل مخمور بیار