نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

ای کعبه که گردت ننشیند به صفا هیچ

جایی که عطای تو بود کفر و خطا هیچ

نرخ نظر حسن قبول تو بلند است

ریزیم دل ار بر سر دل تا به سما هیچ

با قهر تو علت نه و با مهر بهانه

آن را که مراد تو بلا خواست دعا هیچ

گر بهره ای از خلق و سرشت تو ندارند

خاک پی روح القدس و آب بقا هیچ

عشق تو مرا از بت و زنار برآورد

آن را که تو کردی طلب اعراض و رضا هیچ

با آن که ز پی چشم عزیزان نگران بود

رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ

کونین چه کار آیدم ار با تو نباشم

بی دولت وصل تو نعیم دو سرا هیچ

کم حوصلگی از طرف ماست وگرنه

از بحر نوالت نشود کم به عطا هیچ

از توست که این زمزمه با طبع «نظیری » است

بانگی که نباشد نکند کوه صدا هیچ