نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

نشست پهلوی من وز رقیب جام گرفت

گل تلافی من رنگ انتقام گرفت

قضا سمند نشاط کرام پیش آورد

قدر عنان مراد از کف لئام گرفت

به صد کمند نه استاد غم چو مست شدیم

در سرای به بستیم راه بام گرفت

معاندان بت پندار جمله بشکستند

که کار بت شکنی رونق تمام گرفت

نیافت صبحدم آغوش دوست از بر دوست

تمتعی که لب از ذکر این مقام گرفت

به جنگ و عربده راضی شدم ز شرم برآی

که تیغ غمزه دگر زنگ در نیام گرفت

«نظیری » و می و مطرب، گدای خواهد شد

فقیه شهر، که او عادت کرام گرفت