امروز آنچه تاج سر ماست دست ماست
سرمایه درستی ما در شکست ماست
نادان بر آبگینه ما سنگ می زند
گر هوشمندیی به کسی هست مست ماست
سر می کنیم درسرپیمان خویشتن
ایمان ما همان به ندای الست ماست
اندیشه از فراز ثریا گذشته است
کوتاهیی که هست ز تقریر پست ماست
بر چهره حقیقت اگر مانده پرده یی
جرم نگاه دیده صورت پرست ماست
شاهانه فرش بر سر کرسی نهاده اند
این طارم خراب چه جای نشست ماست
ننگ است اگر به خاتم جمشید بنگریم
پیچاک زلف یار «نظیری » به شست ماست