نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

می باش و از مزاج حریفان نشان طلب

با طبع هر که راست نیابی کران طلب

چون ره بری به صحبت نیکان گران مباش

جایت اگر به صدر دهند آستان طلب

مهمان گنج باش و قناعت به خاک کن

همسایه همای شو و استخوان طلب

مجموعه ایست عالم از آن انتخاب کن

مغلوبه ایست دهر درو مهربان طلب

در طبع دوستان ز حسد راستی نماند

انصاف اگر طلب کنی از دشمنان طلب

از حلقه های زلف طلسمی به چنگ آر

وز شغل آن ز وسوسه دل امان طلب

دست کسی به دامن محمل نمی رسد

کو را نه بر صدای جرس کاروان طلب

هرگاه یوسفی ز تو در راه مانده است

شیون کن و ز گم شده خود نشان طلب

ننگست در طریق کریمان معاملت

جان از «نظیری » ار طلبی رایگان طلب