نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

نه عدم بود و نی وجود اینجا

صورت وهم می نمود اینجا

عکس شخصی فتاد در مسکن

نیک جستیم کس نبود اینجا

حسن ما کرد جلوه یی بر ما

عشق ما دل ز ما ربود اینجا

آن که بی نطق و سمع می گویند

هست در گفت و در شنود اینجا

وآن که نادیدنیش می دانند

هست در معرض شهود اینجا

بوالبشر را قوا ملایکه اند

جزو کل راست در سجود اینجا

کرد انانیت از سجود ابا

هست ابلیس هست و بود اینجا

نزد تو جبرئیل وحی آورد

عقل برقع ز زرخ گشود اینجا

مردم چشم عالم انسانست

شخص عالم به ما نمود اینجا

دید حسن و جمال آن جا را

در بصر هر که کحل سود اینجا

نسیه ها نزد ما همه نقد است

دیر ما جمله هست زود اینجا

جام گیتی نما «نظیری » یافت

زنگ از آیینه چون زدود اینجا