ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۲

مرا هوای سحرگه پیام آورد

نسیم بوی بهشتی از آن دیار آورد

دلم به مقدم او پر زلعل و در طبقی

به دست مردم چشمم پی نثار آورد

غلام فصل بهارم که هر ورق زگلش

مرا به تازه پیامی زروی یار آورد

کجاست بلبل خوش نغمه گو بیا و ببین

که باد صبح نسیمی زنوبهار آورد

به صد زبان نتوان گفت شکر این نعمت

اگر چه از پس صد ساله انتظار آورد