ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۲

شعر است و بس که خواندن او نام مرد را

مشهور شهر و شهره خلق جهان کند

روزی هزار بار سر زلف بشکند

ترسم به عهد و دوستی من همان کند

دایم همی کنم لب شیرینش را صفت

آخر به بوسه ای دل من شادمان کند