ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

از فعل بد دشمن و عهد بد دوست

هر روز که نو شود مرا رنجی نوست

جان را خللی نیست که تن زنده بدوست

تا مغز بود نخورد باید غم پوست