ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

برخاست دلم چو دوست عهدم بشکست

گفتم نشوم عاشق و بنشینم پست

ناگه برسید عشق آن نرگس مست

اندر دل برخاسته من بنشست