قرب یک ماه شد که در شب روز
چشم من ماه و آفتاب ندید
اندر آن خانه ام که در همه عمر
هیچ جغدی چنان خراب ندید
ز آتش دل کباب شد جگرم
ز آتش دل کسی کباب ندید
تا در این خانه ام ز بیداری
دیده من خیال خواب ندید
کس حدیث مرا جواب نداد
کس خلاص مرا صواب ندید
هیچ مومن چنین عتاب نیافت
هیچ کافر چنین عذاب ندید
همچنان می خورم طعام و شراب
که کسی خواب دید و آب ندید
هیچ مصلح چنین طعام نخورد
هیچ مفسد چنین شراب ندید
بی خطا بر من این خطاب چراست
بی خطا کس چنین خطاب ندید